سناریو سوکوکو: هیولای زیبا

خوب قراره به تلافی سری های پیش یه پارت طولانی بنویسم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♣
چویا: د.....د.....دازاااااااااااااااااااااااای
این چه کوفتیه پختی دختررررررررررر؟ قصد جونم رو کردیییییییی؟
دازای: چ....چیزه....من نپختم.....
چویا: پس کار کدوم حرومی ایه؟
دازای: چیزه.....خوب......
ورلاین: من پختم نمک نشناس 😒💢💢💢💢
چویا: آخه این چه کوفتیهههههههه؟ همش پر از سبزیجاتههههههههه
ورلاین: برات خوبه همینو کوفت کن
چویا: همینکه زورم بهت نمیرسه وگرنه......
ورلاین: غذاتو بخور باید بریم کار داریم
چویا: آها منظورت معامله ای هست که باید با امپراطور ترتیب بدیم؟
ورلاین: درسته ما نیاز داریم اجازه ازدواج تو و دازای رو بگیریم در نتیجه باید حکم اجازه رو از امپراطور بگیریم
چویا: خوب میدونی که امپراطور به این راحتی ها با بقیه کنار نمیاد مخصوصا ما که جزو جناح اشراف هستیم
دازای: درسته اما......ما یه برتری داریم یه چیزی که باعث میشه بتونیم اون چیزی که میخوایم به دست بیاریم
ورلاین: قانون هدیه ، قانون نانوشته ای که میگه وقتی به امپراطور هدیه ای میدی اون باید متقابلا بهت یه هدیه بده
دازای: و خوب مددونی که در حال حاضر یدرت درست جناح اشراف هست پس امپراطور این فرصت ناب برای خود نمایی رو از دست نمیده
چویا: اما به این راحتی هم نیست اینطور نیست که اون دقیقا همون چدزی رو انجام زده که ما میخوایم درسته؟ اما اینطور نمیشه تا وقتی که دل امپراطریس رو به دست بیاریم
دازای: چطور؟ چرا امپراطریس؟
چویا: درواقع امپراطریس جناح اشراف رو کنترل میکنه و به نفع امپراطور عمل میکنه
ورلاین: با این حساب جناح اشراف قراره به زودی شورش کنن و درحال آماده سازی کار هاشون هستن و این بین امپراطور که از همه چیز خبرداره با ضعیف نشون دادن خودش سعی داره اون هارو ترغیب کنه تا با یک ضربه همه خائن هارو از ریشه نابود کنه
چویا: و به همین دلیل اون به متحد قویش نه نمیگه و همینطو برآورده کردن خواسته ما یک نوع تحدید بچگونه از طرف امپراطور به اشراف به حساب میاد که باعث بیشتر ترغیب شدنشون میشه
دازای: اون وقت دوک و دوشس چی؟ اون ها مطمئنا اجازه این رو نمیدن
ورلاین: اونش با من
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♣
خوب راضی هستین؟ خواهشا دیگه منو تیکه تیکه نکنین هی گفتین پارت بده پارت بده